-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 7 اسفندماه سال 1393 21:49
روزهایی هم هست که خیلی تنهایی، درماندهای و جز صبر هیچ چیز مرحم نیست! هیچ چیز دوا نشد، نه دل مشغولی، نه سر مشغولی، نه حتی خیال.
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 31 شهریورماه سال 1393 00:17
دارم میترکم، دارم له میشم...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 1 شهریورماه سال 1393 02:34
یهمشت آدمیم که دورهم تنها زندگی میکنیم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 1 مردادماه سال 1393 08:50
صبح میخوابم دیگه. نه اینکه روشنفکر و فلان بازیم باشه، نه. ماهرمضون جهت تسهیل روزه تا همین ساعتا بیدارم که روز بخوابم. یه آرزو اومده تو دلم، صبحا که میخوام بخوابم، مغزم تو خواب و بیداری شروع میکنه به حرف زدن، هذیون میگه؟! نمیدونم. فقط همش تلاش میکنم ااز آرزوم امید بسازم، امید برگشت. گاهی تو این هذیونا دارم به همه...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 31 تیرماه سال 1393 09:37
اعصابم خورده. حس میکنم باهام بازی کردن. جایی هم بازی کردن که من تمام انرژیم و گذاشتم که گاف ندم یوقت. بعدم نشستن بهم برچسب میزنن که اقا، تو همش خوابی، همش با خودت حرف میزنی، نمیفمی، حواست نیست. دیگه خودمم باور کردم شاید گفتن و نشنیدم. دستزدم به خود تخریبی اجبارن، شایدم واقعن چیزی واسه تخریب نیست!؟ دیگه قاطی کردم....
-
بار دیگر شهری که دوست می داشتم...
دوشنبه 12 تیرماه سال 1391 10:32
...." نه!تحمل تنهایی از گدایی دوست داشتن آسانتر است.تحمل اندوه از گدایی همه ی شادی ها آسانتر است.سهل است که انسان بمیرد تا آنکه بخواهد به تکدی حیات برخیزد. چه چیز مگر هراسی کودکانه در قلب تاریکی ، آتش طلب می کند ؟ مگر پوزش فرزند فروتن انحراف نیست ؟ نه هلیا...بگذار که انتظار ، فرسودگی بیافریند، زیرا تنها مجرمان...
-
خیلی جدی
سهشنبه 7 تیرماه سال 1390 09:20
تمّت.